"حرکت ناگهانی¹²"

میخواستم اذیتش کنم اما کی دلش میومد این فرشته کوچولو رو اذیت کنه
جیمین: فرشته کوچولوی من بیدار شو

ویو ا.ت
هوومم الان چی گفت «فرشته کوچولو » از کی تا حالا انقدر با من مهربون شده
وایسا ببینم اصلا مگه ما مهمونی نبودیم چرا الان اینجاییم

جیمین : جواب نمیدی ؟؟
ا.ت: از کی تاحالا من فرشته ام اونم از نوع کوچولوش
جیمین: از دیشب
ا.ت: مگه دیشب چی شد ؟ هومم
حیمین : فهمیدم چقدر برام با ارزشی
ا.ت زد زیر خنده🤣🤣
جیمین : ویز خنده داری گفتم ؟ « عصبانی و جدی »
اما ا.ت واقغا نمیخندید خنده ی عصبی بود انگار یجور شوک بهش وارد شده حرف جیمین یکم حذمش سنگین بود
ا.ت: نه نه چیز خنده داری نگفتی « سرش رو انداخت پایین»
جیمبن :پس به چی میخندیدی
ا.ت: دست خودم نیست خنده هام
ا.ت: ببخشید . اما مگه دیشب چه اتفاقی افتاد من هیچی یادم نمیاد اینکه چی گفتم یا چه کاری کردم
جیمین به ا.ت لبخند زد و گفت
کاری نکردی ولی نمیدونم فکر کنم همین که باهام اومدی واسم انقدر ارزشمند بوده
ا.ت: عااا....خواعش میکنم کاری نکردم

دریننننن درینننن « صدای زنگ گوشی»
ا.ت: گوشیه توعه
جیمین : اره‌

ویو جیمین
شماره ناشناس بود اما جواب دادم
جیمین: بله
...: چخبر اقای پارک
صدایی که شنیدم سر جام منو چسبوند
...: چیشد چرا حرف نمیزنی؟
جیمین : ........
سریع قطع کردم سیم کارتم رو شکوندم گوشی ا.ت و خودم رو خاموش کردم سریع گرفتمش بردمش تو ماشین با سرعت هرچه تمام به سمت فرودگاه رفتم

لایک: ۷ تا
کامنت : ۱۸ تا
دیدگاه ها (۳)

"حرکت ناگهانی¹³"

"حرکت ناگهانی ¹⁴"

^حرکت ناگهانی ¹¹^

جیمین :خوشگلم خیلی درصدش بالاست بهتره نخوریا.ت: هومممم نه خی...

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت ۲۴ فیک مرز خون و عشق

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط